مي بيني چقده كوچولو بودي ...
عزيز دلم عمه ايي امروز ميخواد عكسهاي روزي كه به دنيا اومدي و برات بزاره .. ميدوننم خيلي ديره داره اين كار و انجام ميده ولي با ديدنشون دلم قنج ميره ...
ببين چه خوشمل بودي مثه الانت ... اين موقعي هست كه تازه يه روز هم نشده كه به دنيا اومدي و كنار مامانت رو يه تخت كوچولو خوابيدي ... راستش و بگو خواب چي مي بيني ؟؟؟؟
اي جان دلم ... اينجا رو ببين ... فك كنم خيلي خسته اي خوب از يه راه دراز اومدي ...
ناز خودم اينجا ديگه تو رو آوردن خونه و بابا سجاد برات تو خونه بابا علي جشن گرفته و همه رو دعوت كرده ببين كيكت چه خوشمله ... قرار بود اسم قشنگت و به همه اعلام كنن ... اون گوشواره ها رو نگاه عمو ميلاد برات گرفته ...
واي پاهاش و ببين ..
الان ديگه با اين پاهاي كوچولوت راه ميري .. تند تند حرف ميزني .. البته خوب خيلي كلمات و نادرست ميگي ولي خوب همه اشون براي ما شيرينه گل نازم ...
ميدوني عمه ايي عاشقته ...