سانیارسانیار، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

سانیار عشق عمه اش

تولدت مبارک

سلام عزیز دل عمه ایی ... خوبی گلم ؟؟؟ تولدت مبارک .. انشاا... که صد و بیست ساله بشی ... امسال دیگه خانم تر و بزرگ تر از همیشه شدی ... امسال شش ساله شدی و دیگه میری پیش دبستانی .. فدایه اون مهربونیات بشه عمه ایی که اینقد نازی ... دیشب بابا سجاد برات تولد گرفت همه بودن ... کیک ت چقده خوشمل بود .. کلاه قرمزی و اعضای خانواه اش .. پسرخاله هات هم بودن و تو کلی تو اتاق باهاشون بازی کردی .. تولد امسالت یه تفاوتی دیگه داشت که داداش امیر سام هم کنارت بود .. وای که چقد کیک تولدت خوشمل بود ... چه ژست قشنگی گرفتی گلکم   وای اینجا رو ببین تو با پسرخاله هات و امیر سام داداشی ات که لباس سبز پوشیده و همینطور داره متعجب دو...
14 شهريور 1394

نقاشی سانیار مهربون

سلام عزیزدلم خوبی گلم ؟!!! ببین عمه ایی بی وفا شده بعد از کی اومده در خونه عشقش و باز کرده ... امروز میخوام نقاشی که کشیدی و دیشب آوردی خونه عمه ایی تا برات بفرستم شبکه پویا برنامه نقاشی نقاشی اینجا ثبت کنم تا دوست جونیات ببینن و کلی کی ف کنن برا داشتن یه چنین دوست خوبی ... راستی تو دیگه بزرگ شدی .. برا خودت خانمی شدی .. ثبت نام کردی پیش دبستانی و با داداش کوچولوت که به دنیا اومد و امیر سام هم اسمش هست کلی بازی میکنی و مهربونی میکنی ... دیگه باید روپوش مدرسه تنت کنی و کوله خوشگل ت و بندازی رو دوش ت و بری پیش دبستانی و آماده بشی برا اینکه دیگه مثل آدم بزرگا رفتار کنی .. من میدونم که تو موفق ترین دختر دنیا میشی ... دیشب لب...
31 تير 1394

عزيزاي من عيدتون مبارك ...

سلام مهربون من ... اول از همه بگم ميدونم سرم و انداختم پايين و هيچي نميگم .. خيلي وقته كه باز در كلبه ات و باز نكردم ... ولي اين و بگم اينقدر شيريني و عزيز كه از عمق وجودم دوستت دارم ... اينقدر ناز و مهربون تر از هميشه شدي كه دلم ميخواد هميشه كنارم باشي ... با شيرين زبونيات برا ما و داداشيت ( اميرسام ) همه رو سر ذوق مياري ... اومدم بهت عيد و تبريك بگم سانيارم ... ايشاا.. امسال يه عالم تپلو بشي .. ايشاا... در كنار مامان و باباي مهربونت و اميرسام كه امسال اولين سالي هست كه در كنارتونه يه عالم شاد باشيد و خوشبخت ... ديشب كه چهارشنبه سوري بود عمو  ميلاد كلي وسيله خريده بود و تو هم خيلي خوشحال بودي ... همش ميگفتي خيلي باحال...
28 اسفند 1392

داداشي خوش اومدي به دنيا ...

سلام سانيار صبح نيمه زمستوني ات بخير مهربونم عمه ايي بعد اين همه مدت اومد و ميخواد بهت تبريك بگه كه خدا يه داداشي ناز بهتون داده... روز پنج شنبه مامان سهيلا يه كوچولو دردش گرفت و بابا علي و ماماني بردنش بيمارستان .. تو هم پيش من و زن عمو سهيلا موندي ... اولش يه كم بهونه گرفتي بعد كه برات سي دي پانداهاي پرنده يا همون پانشل و گذاشتم آروم شدي ... بابا سجاد هم رفته بود پيش مامانت و داداشي ات ... ساعت 12 شب داداشي ناز و خوشگل ات كه مثه خودت سفيد و بوره صحيح و سلامت به دنيا اومد ... جمعه هم من و تو و بابا سجاد رفتيم برا داداشي ات گل گرفتيم و تو يه تام هم برا داداش ت كادو گرفتي ... شكموي عمه هي مي گفتي شيريني و باز كنيم تا خودت بخوري ... ...
21 دی 1392

دختر ما بزرگ شده :-)

سلام عزيزم عمه ايي خيلي شرمنده اس كه خيلي وقته برات چيزي ننوشته و كلبه ات همينطوري خاك خورده ... اينقدر كار برام گاهي پيش ميآد كه نميتونم بيام اينجا و حتي عكسات و برات بزارم ... اين روزا تو ديگه براي خودت خانمي شدي ... خيلي كامل و واضح حرف ميزني ... تو شيطوني و شيرين زبوني تكي و حرف نداري ... عروسي عمو ميلادت كلي رقصيدي و خوشحال بودي ... تولد خودت هم كه با پسر خاله هات خونه رو گذاشتيد رو سرتون .. ولي ميدونم خيلي بهت خوش گذشته ... ديگه وارد سومين سال زندگيت شدي ... هنوزم كه هنوزه مثه همون روزه اولي كه بدنيا اومدي و برات يه دنيا ذوق كردم ... هنوزم همون طورم ... با هر بار ديدنت كه مي آي خونه امون كلي خوشحال ميشم ... هر دفعه ...
17 مهر 1392

زودي خوب شو عزيزم...

سلام عزيز دلم روزاي پاييزي داره ميگذره و تو همينطور قد ميكشي و بيشتر بلبل زبوني برامون ميكني ... كلمات زيبايي كه نميتوني درست ادا كني براي همه امون جالب و در عين حال زيبا هستن ... الان دو روزه كه سرماي شديدي خوردي كه همه امون همينطور نگرانت هستيم و تو حال تب همش ميگي عمه سيرا يعني همون سميرا ميگه ساينار عزيزم .. البته با حالت زبانه كودكانه خودت كه واقعا وصف ناپذيره گلكم وقتي ميخواي بگي نداره ميگي ننانه ... اينقده قشنگ ميگي كه دلم ميخواد همون جا بوس بوسيت كنم ... امروز عمه ايي يه چند تا از عكسات و برات با فتوشاپ درست كردم كه ميزارم اينجا برات ببين خوشت مياد گل نازم ... ميدوني كه عمه ايي خيلي خيلي دوست داره ... زودي خوب شو تا ...
23 آبان 1391

مي بيني چقده كوچولو بودي ...

عزيز دلم عمه ايي امروز ميخواد عكسهاي روزي كه به دنيا اومدي و برات بزاره .. ميدوننم خيلي ديره داره اين كار و انجام ميده ولي با ديدنشون دلم قنج ميره ... ببين چه خوشمل بودي مثه الانت ... اين موقعي هست كه تازه يه روز هم نشده كه به دنيا اومدي و كنار مامانت رو يه تخت كوچولو خوابيدي ... راستش و بگو خواب چي مي بيني ؟؟؟؟ اي جان دلم ... اينجا رو ببين ... فك كنم خيلي خسته اي خوب از يه راه دراز اومدي ...   ناز خودم اينجا ديگه تو رو آوردن خونه و بابا سجاد برات تو خونه بابا علي جشن گرفته و همه رو دعوت كرده ببين كيكت چه خوشمله ... قرار بود اسم قشنگت و به همه اعلام كنن ... اون گوشواره ها رو نگاه عمو ميلاد برات گرفته ... و...
18 مهر 1391

روزت مبارك ... دختر نازم ...

سانيارم عمه ايي . گل نازم روزت و بهت تبريك ميگم ... دختر زميني من ... هميشه سلامت باشي .. لب غنچه اي قرمز ت خندان باشه مهربونم ... اينم عكس كادوي دخترعمه شيواكه برات خريده .. يه سري لاك هاي خوشمل كه تو خيلي دوسشون داري ...     اين هم عكس خودت  با لاك هاي قشنگت مباركت باشه عزيزم .. تو عاشق لاك هاي رنگي رنگي هستي .. ببين عمه ايي هر دست و پاي كوچولوت و يه رنگ زده برات     راستي سانيارم شب روز دختر موهات و ماماني با مامانت بردن آرايشگاه كوتاه كردن ... ببين شكل پسرا شدي .. دامن و پاپوش هم كه تنته عمه ايي برات خريده .. دوسشون داري عشق من !!! ...
28 شهريور 1391

تولدت مبارك عسلم ..

عزيز دلم دير اومدم برا جشن تولدت و گذشت ... آخه امسال بابايي برات تولد نگرفت و فقط رفتي آتليه ... واي سانيار اينقدر تو آتليه گريه كردي و خوابالو بودي نفهميديم چه جور ازت عكس گرفت عكاس بنده خدا ... دقيقاً سه ساعت اونجا بوديم و آخرشم اون طور كه ميخواستيم نشد ... اينجا هم در حال پشتيباني بود و نتونستم همون روز برات تبريك بنويسم ... اين عكس و موقعي كه داشتيم ميرفتيم آتليه ازت گرفتم ... ناز عمه انشاا.... هميشه اينطور لبت خندون باشه جوجو كوچولو ... اين همون لباسيه كه ماماني از كربلا برات آورده .. واي چه كفشاي خوشملي پوشيدي ... عمه جون دومي برات گرفته ... راستي اين كيك از تولد عمه بتو     تولدت مبارك باشه ع...
18 شهريور 1391