دختر ما بزرگ شده :-)
سلام عزيزم
عمه ايي خيلي شرمنده اس كه خيلي وقته برات چيزي ننوشته و كلبه ات همينطوري خاك خورده ...
اينقدر كار برام گاهي پيش ميآد كه نميتونم بيام اينجا و حتي عكسات و برات بزارم ...
اين روزا تو ديگه براي خودت خانمي شدي ... خيلي كامل و واضح حرف ميزني ...
تو شيطوني و شيرين زبوني تكي و حرف نداري ...
عروسي عمو ميلادت كلي رقصيدي و خوشحال بودي ...
تولد خودت هم كه با پسر خاله هات خونه رو گذاشتيد رو سرتون .. ولي ميدونم خيلي بهت خوش گذشته ...
ديگه وارد سومين سال زندگيت شدي ...
هنوزم كه هنوزه مثه همون روزه اولي كه بدنيا اومدي و برات يه دنيا ذوق كردم ... هنوزم همون طورم ...
با هر بار ديدنت كه مي آي خونه امون كلي خوشحال ميشم ...
هر دفعه كه مياي اصرار ميكني كه برات لاك بزنم ...
يه روز يه رژ عمه ايي رو برداشتي و كل صورتت و بدنت و باهاش نقاشي كردي .. از يه طرف از دستت حرص خوردم ولي از يه طرف اينقدر خنده دار شده بودي كه يادم رفت و مامان سهيلا تو ح تموم صورتت و گردنت و شست ولي باز جاش مونده بود ..
عمه معصومه رو دندونات و با دستمال پاك كرد ...
خوب ديگه گلم ايشاا.. به زودي ميام عكساي تولدت و برات ميزارم ...
ايشاا.. هميشه شاد باشي و لبت خندون ...
عمه ايي خيلي دوست داره آآآآ...